دربارهی «مسخ»
«مسخ» دربارهی چیست؟
کتاب «مسخ» دربارهی مردی به نام گرگور سامسا است که روزی از خواب بیدار میشود و در کمال تعجب متوجه میشود که به یک حشره تبدیل شده. گرگور تا قبل از این اتفاق، سخت کار میکرد تا از پدر و مادر و خواهرش حمایت کند. پس از اینکه او با توجه به شرایط جدید جسمیاش دیگر نمیتواند آسایش مالی آنها را تأمین کند، گرگور متوجه میشود که خانوادهاش واقعاً میتوانند کار کنند.
معنای اصلی نهفته در رمان «مسخ» این است که همهی ما به واسطهی شرایط گوناگون، اعم از کار، اقتصاد، جغرافیا یا خانواده، در محدودیتهایی گرفتار آمدهایم و در نهایت، در این اسارت تنهاییم. هیچکس قادر به یاری رساندن یا رهایی ما نیست، همانطور که گرگور پس از تبدیل شدن به حشره، دیگر نمیتواند به انسان بازگردد.
واکنشها به «مسخ»
«کافکا به هیچ آزمایش فنیای نپرداخت؛ بدون اینکه به هیچ وجه زبان آلمانی را تغییر دهد، آن را از ساختارهای پیچیدهاش عریان کرد تا جایی که واضح و ساده شد؛ مانند گفتار روزمره که از اصطلاحات عامیانه و سهلانگاری پاک شده باشد. تجربهی مشترک خوانندگان کافکا، احساس شیفتگی عمومی و مبهم است، حتی در داستانهایی که از درکشان عاجزند، یادآوری دقیق تصاویر و توصیفات عجیب و به ظاهر پوچ - تا اینکه روزی معنای پنهان با وضوح ناگهانی یک حقیقت ساده و غیرقابل انکار بر آنها آشکار میشود.» - هانا آرنت
«اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیالپردازی حشرهشناسانه بداند، به او تبریک میگویم؛ چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.» ولادیمیر ناباکوف
با چه مضامینی در «مسخ» مواجه میشویم؟
• پوچی زندگی
• گسست بین ذهن و بدن
• محدودیتهای موجود بر سر راه همدردی
• بیگانگی
سبک و نثر
«مسخ» حتی پس از تبدیل غیرعادی گرگور سامسا به یک حشرهی غولپیکر، لحنی پوچگرا را با دغدغههای روزمرهی عادی (مانند دیر رسیدن به سر کار) به نمایش میگذارد.
این کتاب، تمثیلی از بیگانگی و اضطراب در جامعهی مدرن است. داستان عمدتاً در یک اتاق با فضای محدود اتفاق میافتد.
چه ترجمههایی از این کتاب در فارسی در دسترس است؟
ترجمهی علی اصغر حداد ، انتشارات ماهی
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات نگاه
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات به سخن
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات خرمن
ترجمهی فرزانه طاهری ، انتشارات نیلوفر
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات بدرقه جاویدان
ترجمهی وحیده میربیگی ، انتشارات دیوار
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات گیوا
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات جامه دران
ترجمهی کامل روزدار ، انتشارات اشاره
ترجمهی زهرا نسرکانی ، انتشارات پایتخت
ترجمهی محمد صادق سبط الشیخ ، انتشارات چلچله
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات جامی
ترجمهی فرزانه طاهری ، انتشارات نیلوفر
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات معین
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات آوای مکتوب
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات نظاره
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات آزاد مهر
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات باهم
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات معجزه علم
ترجمهی صادق هدایت ، انتشارات یوشیتا
طرفداران «مسخ» دیگر سراغ چه کتابهایی بروند؟
کتاب سامسای عاشق، اثر هاروکی موراکامی
کتاب طاعون، اثر آلبر کامو
کتاب دنیای سوفی، اثر یوستین گردر
یک جرعه از کتاب
خلاصه کتاب
او به این فکر میکند که زندگی به عنوان یک فروشندهی دورهگرد چقدر کسلکننده است و اگر پدر و مادر و خواهرش تا این حد به درآمد او وابسته نبودند، از این کار دست میکشید. به ساعت نگاه میکند و میبیند که بیش از حد خوابیده و قطار خود را برای رفتن به سر کار از دست داده است.
مادر گرگور در اتاق را میزند و وقتی او جواب میدهد، گرگور متوجه میشود که صدایش هم تغییر کرده است. خانوادهاش مشکوک میشوند که او ممکن است بیمار باشد، بنابراین از او میخواهند که در را باز کند، چراکه او از روی عادت در را قفل میکرد.
گرگور سعی میکند از رختخواب بلند شود، اما نمیتواند بدن تغییریافتهاش را حرکت دهد. در حالی که تلاش میکند حرکت کند، میشنود که مدیر دفترش وارد آپارتمان شده تا بفهمد چرا گرگور به سر کار نرفته است. او در نهایت خودش را روی زمین میاندازد و فریاد میزند که لحظاتی دیگر در را باز خواهد کرد.
از پشت در، مدیر دفتر به گرگور در مورد عواقب غیبت از کار هشدار میدهد و اشاره میکند که کار اخیر گرگور رضایتبخش نبوده است. گرگور اعتراض میکند و به مدیر دفتر میگوید که به زودی آنجا خواهد بود. نه خانوادهاش و نه مدیر دفتر نمیتوانند حرفهای گرگور را بفهمند و آنها مشکوک میشوند که ممکن است مشکل جدی برای او پیش آمده باشد.
گرگور با دهانش موفق میشود قفل در را باز کرده و در را بگشاید. او از مدیر دفتر برای تأخیرش عذرخواهی میکند. مدیر دفتر که از ظاهر گرگور وحشت زده شده، از آپارتمان فرار میکند. گرگور سعی میکند به مدیر دفتر فراری برسد، اما پدرش او را با عصا و یک روزنامهی لوله شده به اتاق خواب برمیگرداند. گرگور هنگام عبور از درگاه به خود آسیب میزند و پدرش در را محکم میبندد. گرگور، خسته، به خواب میرود.
گرگور بیدار میشود و میبیند که کسی شیر و نان در اتاقش گذاشته است. به رغم هیجان اولیه، به سرعت متوجه میشود که دیگر میلی به شیر، که زمانی یکی از غذاهای مورد علاقهاش بود، ندارد. زیر یک میرود و به سکوت آپارتمان گوش میدهد.
صبح روز بعد، خواهرش گرته وارد میشود، میبیند که او به شیر دست نزده و آن را با تکههای غذای فاسد شده جایگزین میکند و گرگور با خوشحالی میخورد. این کار به یک روال تبدیل میشود که در آن خواهرش به او غذا میدهد و اتاق را تمیز میکند در حالی که او زیر مبل پنهان میشود، چراکه میترسد که ظاهرش گرته را بترساند.
گرگور وقت خود را صرف گوش دادن از طریق دیوار به صحبتهای اعضای خانوادهاش میکند. آنها اغلب در مورد وضعیت مالی دشواری که اکنون در آن قرار دارند، صحبت میکنند، زیرا گرگور دیگر نمیتواند هزینهی آنها را تأمین کند. گرگور همچنین متوجه میشود که مادرش میخواهد به ملاقات او بیاید، اما خواهر و پدرش اجازه نمیدهند.
گرگور کمکم با بدن تغییریافتهاش عادت میکند. او برای تفریح شروع به بالا رفتن از دیوارها و سقف میکند. گرته که از سرگرمی جدید گرگور خبردار میشود، تصمیم میگیرد مقداری از مبلمان را بردارد تا فضای بیشتری به گرگور بدهد. او و مادرش شروع به بیرون بردن مبلمان میکنند، اما گرگور این کارشان را بسیار ناراحتکننده مییابد. او سعی میکند تصویری از یک زن که کلاه، روسری و دستکش پوستین پوشیده است را روی دیوار نجات دهد. مادر گرگور او را در حال آویزان شدن از دیوار میبیند و بیهوش میشود. گرته گرگور را صدا میزند - اولین باری است که کسی از زمان تغییر شکلش مستقیماً با او صحبت میکند. گرگور از اتاق بیرون دویده و به آشپزخانه میرود.
پدرش که تازه از سر کار به خانه برگشته و این صحنه را میبیند فکر میکند گرگور قصد حمله به مادر را داشته است. او یک سیب به گرگور پرتاب میکند و یکی از آنها در پشت او فرو میرود و همانجا میماند. گرگور موفق میشود به اتاق خوابش برگردد اما به شدت مجروح شده است.
خانوادهی گرگور شروع به باز گذاشتن در اتاق خواب برای چند ساعت هر شب میکنند تا او بتواند آنها را تماشا کند. او میبیند که خانوادهاش در نتیجهی تغییر شکل او و فقر جدیدشان، تحلیل رفتهاند. حتی گرته هم اکنون از گرگور رنجیده به نظر میرسد و با حداقل تلاش به او غذا میدهد و نظافت را انجام میدهد.
خانوادهاش خدمتکارشان را با یک زن نظافتچی ارزانقیمت جایگزین میکنند که ظاهر گرگور را تحمل میکند و گهگاه با او به صحبت مینشیند. آنها همچنین سه نفر را به عنوان مستأجر میپذیرند که مجبور میشوند مبلمان اضافی را به اتاق گرگور منتقل کنند، که این موضوع گرگور را ناراحت میکند.
گرگور اشتهای خود را به غذایی که گرته میآورد از دست داده و تقریباً به طور کامل از غذا خوردن دست میکشد.
یک شب، در حالی که مستأجرها در اتاق نشیمن دراز کشیدهاند، زن نظافتچی در اتاق گرگور را باز میگذارد. از گرته خواسته شده که برای آنها ویولن بنوازد و گرگور از اتاق خوابش بیرون میخزد تا گوش دهد.
مستأجرها که ابتدا به گرته علاقه نشان داده بودند، از اجرای او خسته میشوند، اما گرگور مجذوب آن است. یکی از مستأجرها گرگور را میبیند و آنها وحشتزده میشوند. پدر گرگور سعی میکند مستأجرها را به اتاقهایشان برگرداند، اما سه مرد اعتراض میکنند و اعلام میکنند که بلافاصله بدون پرداخت اجاره از آنجا خواهند رفت زیرا شرایط ماندن در آن آپارتمان چندشآور را ندارند.
گرته به پدر و مادرش میگوید که باید از شر گرگور خلاص شوند وگرنه همگی نابود خواهند شد. پدرش موافقت میکند و آرزو میکند که گرگور میتوانست آنها را بفهمد و با میل خود آنجا را ترک کند. گرگور در واقع میفهمد و به آرامی به اتاق خواب برمیگردد. در آنجا، گرگور که مصمم است خانوادهاش را از حضور خود خلاص کند، میمیرد.
خانواده پس از کشف مرگ گرگور، احساس آرامش زیادی میکنند. پدر مستأجرها را بیرون میکند و تصمیم میگیرد زن نظافتچی را که جسد گرگور را دور انداخته، اخراج کند.
آنها سوار تراموا میشوند و به حومهی شهر میروند و در طول مسیر وضعیت مالی خود را بررسی میکنند. ماهها زندگی صرفهجویانه در نتیجهی وضعیت گرگور، پسانداز قابل توجهی برایشان باقی گذاشته است. آنها تصمیم میگیرند به آپارتمان بهتری نقل مکان کنند. به نظر میرسد که گرته دوباره نیروی خود و زیباییاش را به دست آورده است ؛ و همین باعث میشود پدر و مادرش به فکر پیدا کردن شوهری برای او باشند.
درباره نویسنده

سوالات متداول
• «مسخ» دیدگاهی منحصر به فرد در مورد پویایی خانواده دارد، زیرا تغییر شکل قهرمان داستان، پیوندهایی که آنها را به هم متصل میکند را به چالش میکشد.
• از طریق نمادگرایی قدرتمند کافکا، داستان به مضامین همرنگی با جماعت، گناه و تلاش برای یافتن هدفی در زندگی میپردازد.
• افرادی که با پوچی زندگی یا احساس بیگانگی دست و پنجه نرم میکنند.
• دانشجویان ادبیات قرن بیستم.